۴۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۳

مائیم آن گدای که سلطان گدای ماست
ما زیر دست مهر و فلک زیر پای ماست

تا بر در سرای شما سر نهاده‌ایم
اقبال بندهٔ در دولتسرای ماست

بودی بسیط خاک پر از های و هوی ما
و کنون جهان ز گریه پر از های هاست ماست

زین‌سان که در قفای تو از غم بسوختیم
گوئی که دود سوخته‌ئی در قفای ماست

تا کی زنید تیغ جفا بر شکستگان
سهلست اگر بقای شما در فنای ماست

گر برکشی وگر بکشی رای رای تست
هر چیز کان نه رای تو باشد نه رای ماست

آن کاشنای تست غریبست در جهان
وان کو غریب گشت ز خویش آشنای ماست

ما را اگر تو مشترییی این سعادتیست
بنمای رخ که دیدن رویت بهای ماست

خواجو که خاک پای گدایان کوی تست
شاهی کند گرش تو بگوئی گدای ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.