۵۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۲

ای که از باغ رسالت چو تو شمشاد نخاست
کار اسلام ز بالای بلندت بالاست

شکل گیسوی و دهان تو به صورت حامیم
حرف منشور جلال تو به معنی طاهاست

شب که داغ خط هندوی تو دارد چو بلال
دلش از طره ی عنبرشکنت پر سود است

زمزم از خجلت الفاظ تو غرق عرقست
مروه از پرتوی انوار تو در عین صفاست

هر که او مشتریت گشت زهی طالع سعد
وانک در مهر تو چون ماه بیفزود بکاست

پیش آن سنبل مشکین عبیر افشانت
سخن نافهٔ تاتار نگویم که خطاست

در شب قدر خرد با خم گیسویت گفت
«ای که از هر سر موی تو دلی اندرو است

از تو مویی به جهانی نتوان دادن از آنک
«یک سر موی تو را هردو جهان نیم بهاست »

قطره‌ ای بخش ز دریای شفاعت ما را
کاب سرچشمهٔ مهرت سخن دلکش ماست

در تو بستیم به یک موی دل از هر دو جهان
که به یک موی تو کار دو جهان گردد راست

مکن از خاک درخویش جدا خواجو را
که بود خاک ره آنکس که ز کوی تو جداست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.