۳۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹

مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا
چون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرا

اگرم زار کشی می‌کش و بیزار مشو
زاریم بین و ازین بیش میازار مرا

چون در افتاده‌ام از پای و ندارم سر خویش
دست من گیر و دل خسته به دست آر مرا

بی گل روی تو بس خار که در پای منست
کیست کز پای برون آورد این خار مرا

برو ای بلبل شوریده که بی گلرویی
نکشد گوشهٔ خاطر سوی گلزار مرا

هر که خواهد که به یک جرعه مرا دریابد
گو طلب کن به در خانهٔ خمار مرا

تا شوم فاش به دیوانگی و سرمستی
مست وآشفته برآرید به بازار مرا

چند پندم دهی ای زاهد و وعظم گویی
دلق و تسبیح تو را خرقه و زنار مرا

ز استانم ز چه بیرون فکنی چون خواجو
خاک را هم ز سرم بگذر و بگذار مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.