۲۶۷ بار خوانده شده

در فضیلت بی‌خوابی

عز ناخفتن، ار تو هستی کس
نص یا «ایهاالمزمل» بس

شود از آب چشم و بیداری
بر زبان چشمهٔ سخن جاری

خواب را گفته‌ای برادر مرگ
چون نخسبی نمیزنی در مرگ

دل شب زنده‌دار زنده بود
قالب خفته سرفگنده بود

خواب خون در بدن فسرده کند
زندگان را به رنگ مرده کند

جز شب تیره نیست آن ظلمات
که درو یافتند آب حیاب

نشود آب زندگی ریزان
مگر از دیدهٔ سحرخیزان

شب ما تیره و دراز بود
کار ما گریه و نیاز بود

گر حریفی، شبی به روز آور
رخ در آن یار دلفروز آور

ورنه هم عود ما بر آتش کن
شب ما ناخوشیست، شب خوش کن

آنکه را جسته‌ای خریدارست
تو چه خسبی؟ چون دوست بیدارست

دوست بیدار و دشمن اندر خواب
فرصت اینست، فرصتی دریاب

منکرند این حواس جسمانی
دشمن، این دوستان که میدانی

خیز و در خواب کن مر اینان را
باز کن چشم و دیدهٔ جان را

کنج گیران به گنج روح رسند
شب‌نشینان درین فتوح رسند

تو بران گوهر، ار خریداری
نرسی جز به نور بیداری

مردم چشم شب‌نشین را نور
از در عزلتست و فکر و حضور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:در فایدهٔ جوع
گوهر بعدی:در خاصیت گوشه گرفتن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.