۲۹۲ بار خوانده شده

حکایت

شبی پروانه‌ای با شمع شد جفت
چو آتش در فتادش خویش را گفت

که: پیش از تجربت چون دوست گیری
بنه گردن، که پیش دوست میری

سخن در دوستداری آزمودست
کزیشان نیز ما را رنج بودست

دل من زان کسی یاری پذیرد
که چون در پای افتم دست گیرد

درین منزل نبینی دوستداری
که گر کاری فتد آید به کاری

چنین‌ها دوستی را خود نشاید
که اندر دوستی یک هفته پاید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:خلاصهٔ سخن
گوهر بعدی:تمامی سخن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.