۳۶۵ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ - وله غفرالله ذنوبه

بار بسیارست و راه دور در پیش، ای جوان
این زمان از محنت پیری بیندیش، ای جوان

کیش بر بستی که نفس دیگری قربان کنی
نفس خود قربان کن و بر گرد ازین کیش، ای جوان

خویش را بیگانه کردن نیست نیکو، بعد ازین
جهد آن کن تا کنی بیگانه را خویش، ای جوان

گر همی خواهی که باشی پیر عهد دیگری
خاطر پیران عهد خود مکن ریش، ای جوان

کامرانی کرده‌ای، از روز ناکامی منال
نوش کم خور، تا نباید خوردنت نیش، ای جوان

چون زبردستان نکن با زیردستان بد، که زود
گرگ موذی را بسوزد کشتن میش، ای جوان

در دو گیتی محتشم کس را مدان، جز کردگار
کین دگرها جمله درویشند، درویش، ای جوان

پیش‌بینان پس‌اندیش از ملامت فارغند
گر پس اندیشیست، اینک گفتم از پیش، ای جوان

مگذر از فرمان خالق، رحم کن برخلق او
کاوحدی چیزی نمیدانست زین بیش، ای جوان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - وله غفرالله ذنوبه
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹ - وله فی شکایةالزمان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.