۶۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۷۲

ای از گل سوری دهنت غنچه نمایی
وی بر سمن از سنبل تر غالیه سایی

میدان که: سر ما و نشان قدم تست
در کوی تو هر جا که سری بینی و پایی

دوش این دل من خانهٔ عشق تو همی کند
و امروز دگر باره بنا کرد سرایی

بی‌واسطه روزی هوس دیدن ما کن
کندر دل ما جز هوست نیست هوایی

یک روز به زلف تو در آویزم و رفتم
شک نیست که باشد سر این رشته به جایی

دی منکر ما را هوس پرده دری بود
پنداشت که بتوان زدن این پرده به تایی

آن کس که درین واقعه عذرم نپذیرد
بر سینه نخوردست مگر تیر بلایی

من گردن تسلیم به شمشیر سپردم
از دوست کجا روی بپیچم به قفایی؟

زان تخم وفا بهره چه معنی که ندیدیم
نیکی و بدی را چو پدیدست جزایی

برگشتنت، ای اوحدی، از یار خطا بود
دل بر نتوان داشت ز ترکی به خطایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.