۳۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۸۵

روی در پرده و از پرده برون می‌نگری
پرده‌بردار، که داریم سر پرده‌دری

خلق بر ظاهر حسن تو سخنها گویند
خود ندانند که از کوی تصور بدری

هر کسی روی ترا بر حسب بینش خویش
نسبتی کرده به چیزی و تو چیز دگری

لاله خوانند ترا، آه! ز تاریک دلی
سرو گویند ترا، وای! ز کوته‌نظری

تو به نظاره و برجستن رویت جمعی
متفرق شده در هر طرف از بی‌بصری

عشق ارباب هوی وه! که چه ناخوش هوسست
گلهٔ دیو دوان در پی یک مشت پری

اوحدی را ز فراقت نفسی بیش نماند
آه! اگر چارهٔ بیچارگی او نبری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.