۳۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۳

روز عید آن ترک را دیدم پگاه آراسته
گشته از رویش سراسر عید گاه آراسته

طاق ابرو را ز شوخی چون هلالی داده خم
روی نیکو را به زیبایی چو ماه آراسته

هم جمال ماه رویش آب خوبان ریخته
هم هلال نعل اسبش خاک راه آراسته

بیدلان را مال و سر بر دست و دلبر بی‌نیاز
بندگان از پیش و پس حیران و شاه آراسته

او چو شمعی در میان و عاشقان پیرامنش
حلقه‌ای از ناله و فریاد و آه آراسته

نرگس چشم و گل و رخسار و سرو قد او
در شنکج حلقهٔ زلف سیاه آراسته

زلف چوگان وار خود همچون رسنها داده تاب
وانگهی گوی زنخدان را به چاه آراسته

لاف عشقت میزنند آشفته حالان جهان
اوحدی میرست و در عشقت سپاه آراسته

دیدن خوبان اگر جرم و گناهست، ای صنم
نالها دارم بدین جرم و گناه آراسته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.