۳۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۲

ای جان من ز هجر تو در تن بسوخته
صد دل ز مهر روی تو بر من بسوخته

سنگین دل تو در همه عمر از طریق مهر
بر حال من نسوخته و آهن بسوخته

هردم ز غصه، چیست نگویی مراد تو؟
زین ناتوان عاشق خرمن بسوخته

بی‌چهرهٔ چو شمع تو در خلوت تنم
دل را چراغ مرده و روغن بسوخته

بر درد و داغ و محنت و اندوه و رنج من
هم مرد خسته گشته و هم زن بسوخته

در مسکنی که این دل مسکین کشیده دم
خرمن به باد داده و مسکن بسوخته

چون اوحدی مرا ز غمت آتش جگر
در آستین گرفته و دامن بسوخته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.