۳۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴۸

ای مکان تو از مکان بیرون
سر امرت ز کن فکان بیرون

در وجودی و از وجود به در
در جهانی و از جهان بیرون

آسمان و زمین تو داری، تو
از زمین وز آسمان بیرون

فتنه‌ای در میان فگنده ز عشق
خویشتن رفته از میان بیرون

ساعتی نیستی ز دل خالی
نفسی نیستی ز جان بیرون

آن و اینت به فکر چون یابند؟
ای تو از فکر این و آن بیرون

بنشینی و از نشستن خود
بینشانی و از نشان بیرون

آخر و اولی و بودن تو
ز آخر و اول زمان بیرون

چون دل اوحدی زبون تو شد
این سخن رفتش از زبان بیرون
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.