۳۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱۴

تا به کی این بستن و بگسیختن؟
سیر نگشتی تو ز خون ریختن؟

چیست چنین مست شدن وانگهی
با من بیچاره بر آویختن؟

بر لب بدخواه زدن آب وصل
وز تن من گرد بر انگیختن؟

سیم تنا، خوش عملی نیست این
دل ز کسان بردن و بگریختن

پردهٔ صد دل به دریدن به جور
پردهٔ رخسار در آویختن

خاک توام، ای پسر، آخر چراست؟
بر سر ما خاک جفا بیختن

دست ندارد ز تو باز اوحدی
گر چه نداری سر آمیختن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.