۳۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱۳

آن کمان ابرو به تیر انداختن
عالمی را صید خواهد ساختن

چون کمان در خود کشید اول مرا
آخرم خواهد چو تیر انداختن

تاختن خواهد گرفتن بی‌سخن
لشکر حسنش به اول تاختن

او نمی‌دانم چه سر دارد؟ ولی
سر که من دارم بخواهم باختن

زان پری چندین جفا نیکو نبود
وانگهی حق وفا نشناختن

هم ز دردی شد چنین لاغر تنم
کی توان بی‌آتشی بگداختن؟

اوحدی، چون دوست می‌سوزاندت
نیست تدبیر تو الا ساختن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.