۴۸۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۸

تا بر آن عارض زیبا نظر انداخته‌ایم
خانهٔ عقل به یک بار برانداخته‌ایم

بر دل ما دگر آن یار کمان ابرو تیر
گو: مینداز، که ما خود سپر انداخته‌ایم

هیچ شک نیست که: روزی اثری خواهد کرد
تیر آهی که به وقت سحر انداخته‌ایم

ای که قصد سر ما داری، اگر لایق تست
بپذیرش، که به پای تو در انداخته‌ایم

به جفا از در خود دور مگردان ما را
تا بجوییم دلی را که در انداخته‌ایم

قدر خاک درت اینها چه شناسند؟ که آن
توتیاییست که ما در بصر انداخته‌ایم

اوحدی راز خود از خلق نمی‌پوشاند
گو: ببینید که: ما پرده در انداخته‌ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.