۳۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۲

زلف تو اگر به تاب می‌بینم
دل ز آتش غم کباب می‌بینم

این جور، که بر دلم پسندیدی
ظلمیست که بر خراب می‌بینم

در دیدهٔ‌خود خیال رخسارت
چون عکس قمر در آب می‌بینم

این شیوهٔ چشمهای بی‌خوابت
گویی که: مگر به خواب می‌بینم

روی تو کشد مرا و این معنی
از دور چو آفتاب می‌بینم

هجر تو و مرگ اوحدی را من
«من ذلک» یک حساب می‌بینم

هر چیز که آن خطاست در عالم
چون از تو بود، صواب می‌بینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.