۲۷۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۴۴

صبا، چو برگذری سوی غمگسار دلم
خبر کنش که: زهی بیخبر ز کار دلم!

شکستهٔ غم عشقت ز روزگار، ای دوست
دل منست، که شادی به روزگار دلم

کنون که در پی آزار من کمر بستی
مباش بی‌خبر از ناله‌های زار دلم

برین صفت که دلم را نگاهبان غم تست
به منجنیق نگیرد کسی حصار دلم

دل مرا ز برت راه باز گشت نماند
ز سیل گریه، که افتاد در گذار دلم

بیا و سر دل من ز اوحدی بشنو
که اوست درهمه گیتی خزینه‌دار دلم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.