۳۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۶

مست آمدم امشب، که سر راه بگیرم
یک بوسه به زور از لب آن ماه بگیرم

دانم که: دهد عقل نکوخواه مرا پند
لیکن عجب ارپند نکوخواه بگیرم

تا هیچ کسم راز دل ریش نداند
این اشک روان بر رخ چون کاه بگیرم

هر چند بکوشید که بیگاه بیاید
من نیز بکوشم که ز ناگاه بگیرم

گر زانکه به بالای بلندش نرسد دست
در دست کنم زلفش و کوتاه بگیرم

از چاه ز نخ گر ندهد آب، چو دزدان
بر قافلهٔ عشق سر چاه بگیرم

دست ار به رکابش نتوانیم رسانید
باشد که عنان دل گمراه بگیرم

زان ساعد و زلف ار کمری سازم و طوقی
تاج از ملک و باج سر از شاه بگیرم

با اوحدی ار حیلت روباه کند خصم
من نیستم آن شیر که روباه بگیرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.