۳۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۶۳

بنمای روی خویش، که غیر از تو هر چه هست
دیدیم و بی‌غروب نبودند و بی‌افول

یا یک زمان به جانب ما نیز میل کن
یا خود جواب ما بده ار گشته‌ای ملول

ترسم رسول دین تو گیرد، بدین سبب
تقصیر میکنم ز فرستادن رسول

تا شد به عشق روی تو مشهور نام من
اندر زمانه فارغم از شهرت و خمول

گر عدل بینم از تو و گرنه نمی‌توان
از بندگی تجاوز و از چاکری عدول

در جانم آتشیست ز هجر تو ورنه چیست؟
این آه سرد و سوز دل و ناله و غول

در وصف قد و زلف تو هر چند سالهاست
کاهل حدیث عرض سخن میدهند و طول

از آسمان عشق تو قرآن فارسی
امروز می‌کند به دل اوحدی نزول
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.