۳۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۵۸

نازنین، عیب نباشد، که کند ناز ای دل
او همی سوزدت از عشق و تو می‌ساز ای دل

اگرت میل به خورشید رخش خواهد بود
بر حدیث دگران سایه بینداز ای دل

او به آواز تو چون گوش نخواهد کردن
هیچ سودت نکند ناله به آواز ای دل

چونکه پیوسته دل سوخته میخواهد دوست
گر نه قلبی تو، در آتش رو و بگداز ای دل

با درون تو غمش چون سرخویشی دارد
خانه از مردم بیگانه بپرداز ای دل

چشم آن ترک عجب تیر و کمانی دارد!
پیش آن تیر سپر زود بینداز ای دل

باز بر دست همی گیرد و دل می‌شکرد
گوش می‌دار که: صیدت نکند باز ای دل

اوحدی، بشنو اگر عافیتی می‌خواهی
به چنین روی نکو دیده مکن باز ای دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.