۳۷۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۱

اگر نوبهاری ببینیم باز
که بر سبزه زاری نشینیم باز

به شادی بسی می‌بنوشیم خوش
به مستی بسی گل بچینیم باز

سر از پوست چون گل برون آوریم
که چون غنچه در پوستینیم باز

زمستان هجران به پایان بریم
بهار وصالی ببینیم باز

چو دیوانگان رخ به عشق آوریم
پری چهره‌ای بر گزینیم باز

بگو محتسب را که: بر نام ما
قلم کش، که بی‌عقل و دینیم باز

نبودست ما را ز عشقی گزیر
برین بوده‌ایم و برینیم باز

که آن بی‌قرین را خبر می‌برد؟
که با درد عشقت قرینیم باز

بسی آفرین بر من و اوحدی
که نیکو حدیث آفرینیم باز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.