۳۹۱ بار خوانده شده
من بدین خواری و این غربت از آن راه دراز
به تمنای تو افتادهام، ای شمع طراز
آمدم تا به در خانه سلامت گویم
به ملامت ز سر کوچه کجا گردم باز؟
گر چه در شهر ترا هم نفسان بسیارند
نفسی نیز به احوال غریبان پرداز
آز بسیار به دیدار تو دارد دل ما
تا بر ما ننشینی ننشیند آن آز
نازنینا، رخ خوبت به دعا خواستهام
مینمای آن رخ آراسته و میکن ناز
سر مپیچان، که به رخسار تو داریم امید
رخ مپوشان، که به دیدار تو داریم نیاز
در نماز همه گر زانکه حضوری شرطست
بیحضور تو نشاید که گزارند نماز
مشکل اینست که: هر موی تو در دست دلیست
ورنه چون موی تو این کار نمیگشت دراز
راز شبهات بکس چون بتوان گفت؟ که ما
روزها شد که بخود نیز نگفتیم این راز
من خود از دام تو دل را برهانم روزی
گر تو در دام من افتی نرهانندت باز
مردمان گر چه درین شهر فراوان داری
اوحدی را به خداوندی خود هم بنواز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
به تمنای تو افتادهام، ای شمع طراز
آمدم تا به در خانه سلامت گویم
به ملامت ز سر کوچه کجا گردم باز؟
گر چه در شهر ترا هم نفسان بسیارند
نفسی نیز به احوال غریبان پرداز
آز بسیار به دیدار تو دارد دل ما
تا بر ما ننشینی ننشیند آن آز
نازنینا، رخ خوبت به دعا خواستهام
مینمای آن رخ آراسته و میکن ناز
سر مپیچان، که به رخسار تو داریم امید
رخ مپوشان، که به دیدار تو داریم نیاز
در نماز همه گر زانکه حضوری شرطست
بیحضور تو نشاید که گزارند نماز
مشکل اینست که: هر موی تو در دست دلیست
ورنه چون موی تو این کار نمیگشت دراز
راز شبهات بکس چون بتوان گفت؟ که ما
روزها شد که بخود نیز نگفتیم این راز
من خود از دام تو دل را برهانم روزی
گر تو در دام من افتی نرهانندت باز
مردمان گر چه درین شهر فراوان داری
اوحدی را به خداوندی خود هم بنواز
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.