۲۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۳

بی تو دل و جان من زیر و زبر میشود
دم به دمم درد دل بیش و بتر می‌شود

عمر به سر شد مرا در غم هجران تو
تا تو نگویی: مرا بی‌تو به سر می‌شود

از رخ چون شمع خود روشنییی پیش تو
کین شب تاریک ما دیر سحر می‌شود

چند بپوشیدم این راز دل و خلق را
از سخن عاشقان زود خبر می‌شود

هر چه تو خواهی بگوی، کین همه دشنام تلخ
چون به لبت می‌رسد شهد و شکر می‌شود

گر نه دل اوحدی سوخته‌ای، هر دمش
سینه چه جان می‌کند، دیده چه تر می‌شود؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.