۳۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۶

در هر ولایتی ز شرف نام ما رود
گر دوست بر متابعت کام ما رود

ای باد صبح دم، خبر او بیار تو
آنجا مجال نیست که پیغام ما رود

هر حاصلی که داد به عمر دراز دست
ترسم که در سر هوس خام ما رود

هر لحظه نامه‌ای بنویسم به مجلسی
روزی مگر به مجلس او نام ما رود

دل را گر آرزوست که یابد مراد خود
ناچار بر مراد دلارام ما رود

زین سان که کم نمی‌کند آن شوخ سرکشی
بسیار فتنها که در ایام ما رود

ای اوحدی،مریز دگر دانهٔ سخن
کان مرغ نیست یار که در دام ما رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.