۳۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۵

ای کون و مکان از تو، اندر چه مکانی خود؟
مثل تو نمی‌یابم، آخر به چه مانی خود؟

هر کس که تو می‌بینی حالی بتو می‌گوید:
من هیچ نمی‌گویم، دانم که تو دانی خود

چون ز آتش آن شادی رنگیم نیفزودی
زین دود که بر کردی رنگی برسانی خود

من فاش همی دیدم روی تو ز هر رویی
اکنون چو نظر کردم از دیده نهانی خود

کس را چو نمی‌خواهی کاگه شود از حالت
خواهی که نماند کس، تا شاد بمانی خود

همراه شوی با ما و آنگاه چو کار افتاد
در غم بهلی مار را، تنها بدوانی خود

چون اوحدی از بیشی عذر تو همی خواهد
دانم که بهر جرمش از پیش نرانی خود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.