۳۹۶ بار خوانده شده
هر که با عارض زیبای تو خو کرده بود
گر دمی با تو برآرد نه نکو کرده بود
گر به مشک ختنی میل کند عین خطاست
هر که او چین سر زلف تو بو کرده بود
پیش چو گان سر زلف تو آن یارد گشت
که بر زخم جفا صبر چو گو کرده بود
بارها زلف تو، دانم، که بر روی تو خود
شرح سودای مرا موی به مو کرده بود
کاسهٔ سر ز تمنای تو خالی نکنم
و گرم کوزهگر از خاک سبو کرده بود
هر دلی کان نشود نرم بسوز غم تو
نه دلست آن، مگر از آهن و رو کرده بود
اوحدی گر ز فراق تو ننالد چه کند؟
در همه عمر چو با وصل تو خو کرده بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
گر دمی با تو برآرد نه نکو کرده بود
گر به مشک ختنی میل کند عین خطاست
هر که او چین سر زلف تو بو کرده بود
پیش چو گان سر زلف تو آن یارد گشت
که بر زخم جفا صبر چو گو کرده بود
بارها زلف تو، دانم، که بر روی تو خود
شرح سودای مرا موی به مو کرده بود
کاسهٔ سر ز تمنای تو خالی نکنم
و گرم کوزهگر از خاک سبو کرده بود
هر دلی کان نشود نرم بسوز غم تو
نه دلست آن، مگر از آهن و رو کرده بود
اوحدی گر ز فراق تو ننالد چه کند؟
در همه عمر چو با وصل تو خو کرده بود
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.