۳۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۵

تا کی از هجر تو بی‌خواب و خورم باید بود؟
به تو مشغول وز خود بی‌خبرم باید بود؟

چاره کردم که مگر درد تو بهتر گردد
چو بتر شد، به ازین چاره گرم باید بود

در میان بندم ازان زلف سیه زناری
اگر از دایره دین بدرم باید بود

دوستی کم نکنم، با تو پسر، ور به مثل
دشمن مادر و خصم پدرم باید بود

نگذارم که به خورشید کنندت مانند
ور به جان منکر شمس و قمرم باید بود

نه به مهری که بریدی تو، ز دستت بدهم
که گرم سر ببری سر به سرم باید بود

من که جز قصهٔ عشق تو ندانم سمری
اوحدی وار به عالم سمرم باید بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.