۳۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۸

تا دلم بر رخ چون ماه تمامت باشد
ناله و زاری من بر در و بامت باشد

در قیامت همه را چشم بسویی و مرا
چشم سوی تو و گوشم به سلامت باشد

وصل روی تو جهانی ز خدا میخواهند
تا کرا خواهی و پروای کدامت باشد؟

تو، که از ناز و تکبر بر خود خاصان را
ندهی بار، کجا میل به عامت باشد؟

بر من خسته چو وصل تو بگردید حلال
مرو اندر پی خونم، که حرامت باشد

ز آتش و آب مکن چشم و دلم را ویران
تا چو تشریف دهی جا و مقامت باشد

رایگان بنده بسی داری و چاکر بیحد
اوحدی، نیز رها کن، که غلامت باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.