۳۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۴

چو میل او کنم، از من به عشوه بگریزد
دگر چو روی به پیچم به من در آویزد

اگر برابرش آیم به خشم برگردد
وگر برش بنشینم به طیره برخیزد

به رغم من برود هر زمان، که در نظرم
کسی بجوید و با مهر او در آمیزد

شبی که بر سر کویش گذر کنم چون باد
رقیب او ز جفا خاک بر سرم بیزد

و گر به چشم نیازش نگه کنم روزی
به خشم درشود و فتنه‌ای برانگیزد

در آتشم من و جز دیده کس نمی‌بینم
که بی‌مضایقه آبی بر آتشم ریزد

نه کار ماست چنین دوستی، ولی چه کنم؟
که اوحدی ز چنین کارها نپرهیزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.