۳۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۶

عشق و درویشی و تنهایی و درد
با دل مجروح من کرد آنچه کرد

آه من شد سرد و دل گرم از فراق
بر سر کس کی گذشت این گرم و سرد؟

مونسم مهرست و صحبت اشک سرخ
علتم عشقست و برهان روی زرد

دیده‌ای دارم درو پیوسته آب
چهره‌ای دارم برو همواره گرد

نازنینا، در فراق روی تو
چند باید بودنم با سوز و درد؟

گفته بودی: غم خورم کار ترا
غم نخوردی تا غمت خونم نخورد

حاکمی، گر نرم گویی ور درشت
بنده‌ام، گر صلح جویی ور نبرد

مرد عشق از جان نترسد در غمش
وآنکه از جانی بترسد نیست مرد

ای که بستی دستهٔ‌گل از رخش
من به بویی قانعم زان روی ورد

اوحدی، یا ترک روی او بگوی
یا بساط نیک نامی در نورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.