۳۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۷

ای شب تیره فرع گیسیویت
اصل کفر از سیاهی مویت

مه ز دیوان مهر خواسته نور
وجه آن گشته روشن از رویت

بی‌سخن دم ببسته طوطی را
شیوهٔ شکر سخن گویت

مشک را در فکنده خون به جگر
نکهت زلف عنبرین بویت

خورده چوگان طعنه سیب بهشت
از زنخدان گرد چون گویت

از طراوت بیتر زده
ماه نو را کمان ابرویت

اوحدی را ز زلف بشکسته
تیزی چشم و تندی خویت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.