۴۸۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۲

هر کسی را می‌نوازد لطف و خاطر جستنت
چون به نزد ما رسی، با خاطر آید جستنت

امشبم داغی نهادی از جفا بر دل، کزو
سالها نتوان، اگر روزی بباید شستنت

من ترا میخواهم از دنیا، بهر منزل که هست
ای که منزل در دلم داری ومن در جستنت

سرو بستانی دگر هرگز نرستی از زمین
راستی را گر بدیدی اعتدال رستنت

با تو من عهد از میان جان شیرین کرده‌ام
وه! کرا دل میدهد عهد چنان بشکستنت؟

گر نخواهی تا چو من مسکین و بی‌مسکن شوی
خاطر مسکین مسکینان نباید خستنت

اوحدی، چون دانهٔ خالش دلت را صید کرد
بعد ازین از دام او ممکن نباشد جستنت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.