۳۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۸

مگر پیر سجاده حالی نداشت؟
کزین خلق و کثرت ملالی نداشت؟

ازین دام نام و ازین چاه جاه
به بالا نیامد، که بالی نداشت

به آخر بداند خداوند لاف
که: در سر بغیر از خیالی نداشت

چه گویی که: صوفی نخوردست می؟
که از بیم مردم مجالی نداشت

خوشا! وقت آزادهٔ فارغی
که با کس جواب و سؤالی نداشت

شکم بنده حال دهن بستگان
چه داند؟ چو این روزه سالی نداشت

ز درد جدایی چه نالد کسی؟
که با نازنینی وصالی نداشت

کمال خود آن کو ز صورت شناخت
بر اهل معنی کمالی نداشت

دلی یافت خط نجات از بلا
که بر چهره زین رنگ خالی نداشت

درین ملک مردی نشد پای بند
که چون اوحدی ملک و مالی نداشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.