۳۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۱

سروی که ازو و حور و پری بار برند اوست
ماهی که ازو خلق دل زار برند اوست

گرد دهن چون شکرش گرد، که امروز
تنگی که ازو قند به خروار برند اوست

آن حور شکر خنده که از حقهٔ لعلش
یک شهر شفای دل بیمار برند اوست

آن ماه که سجاده نشینان در او
سجاده و تسبیح به خمار برند اوست

ترکی که ز چین سر زلف چو کمندش
عشاق دل شیفته دشوار برند اوست

شوخی که ز سر پنجهٔ مستان دو چشمش
خوبان جهان جور به ناچار برند اوست

اندر چمن دلبری، ای اوحدی، امروز
سروی که ز رویش گل بی‌خار برند اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.