۳۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۸

این باغ سراسر همه پر باد وزانست
جنبیدن این شاخ درخشان همه زانست

او را نتوان دید، که صورت نپذیرد
هر چند که صورتگر رخسار رزانست

بس رنگ بر آرد ز سر این خم پر از نیل
آن خواجه، که سر جملهٔ این رنگ رزانست

آن عقل، که بر هر غلط انگشت نهادی
در صنعت آن کار که انگشت گزانست

صد رنگ ببینیم درین باغ به سالی
کین چیست؟ بهار آمد و این چیست؟ خزانست

هر لحظه برون آید ازین صفه نباتی
کندر هوس او شکر انگشت گزانست

ای اوحدی، انگور خود از سایه نگه‌دار
تا غوره نماند، که شب میوه پزانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.