۳۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹

تا دل ما با تو کرد روی ارادت
هیچ نیاید ز ما مخالف عادت

گر چه کم ما گرفته‌ای تو ز شوخی
عشق تو افزون شدست و مهر زیادت

رنگ سلامت ندیدم و رخ شادی
از برمن تا برفته‌ای به سعادت

آنکه ز درد جدایی تو بمیرد
زنده نداند شدن به حشر و اعادت

داروی رنج خود از طبیب نپرسم
گر تو قدم رنجه می‌کنی به عیادت

همچو شهیدان تنش به خاک نپوسد
هر که به تیغ غم تو یافت شهادت

دایه بهمهرت برید ناف دل من
پس به کنارم گرفت روز ولادت

چشم تو آنجا که دست برد به دستان
سر بنهادند زیرکان به بلادت

اوحدی از درد دوری تو بنالید
با تو چو سودش نکرد صبر و جلادت

او نه به مهرت سری نهاد، که هرگز
خود ز زمین بر نداشت روی ارادت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.