۳۵۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۰

نوبهارست و دل پر هوس و بادهٔ ناب
حبذا روی نگار و لب کشت و سر آب

صبح برخیز و بر گل به صبوحی بنشین
چون به آواز خوش مرغ درآیی از خواب

عیش نیکوست کسی را که تواند کردن
ای توانای خردمند، چه داری؟ دریاب

اگر آن زلف تو در بردن عقل از همه روی
وی لب تو در غارت دین از همه باب

کافران روی به محراب نکردند، ولی
بکنند ار خم ابروی تو باشد محراب

اوحدی پیش تو صد نامه فرستاد از شوق
که نه آثار وفا دید و نه ایثار جواب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.