۴۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱

بر قتل چون منی چه گماری رقیب را؟
ای در جهان غریب، مسوز این غریب را

دورم همی کنند ادیبان ز پیش تو
ای حورزاده، عشق بیاموز ادیب را

روی تو گر ز دور ببیند خطیب شهر
دیگر حضور قلب نباشد خطیب را

ترسا گر آن دو زلف چو زنار بنگرد
در حال همچو عود بسوزد صلیب را

ما دوست را به دنیی و عقبی نمی‌دهیم
زنهار! کس چگونه فروشد حبیب را

از من مدار چشم خموشی، که وقت گل
مشکل کسی خموش کند عندلیب را

همرنگ اوحدی شود اندر جهان به عشق
هر کس که او نگه کند این رنگ و طیب را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.