۳۰۷ بار خوانده شده
ای رفته به فرخی و فیروزی
باز آمده در ضمان بهروزی
بر لالهٔ رمح و سبزهٔ خنجر
در باغ مصاف کرده نوروزی
چون تیر نهاده کار عالم را
یک ساعت در کمان تو گوزی
تو ناصر دینی و ازین معنی
یزدان همه نصرتت کند روزی
در حمله درندهای و دوزنده
صف میدری و جگر همی دوزی
پروانه سمندر ظفر باشد
چون مشعلهٔ سنان بیفروزی
فرزین بنهی به طرح رستم را
آنجا که به لعب اسب کینتوزی
صد شه به پیاده پی براندازد
آنرا که تو بازیی بیاموزی
میساز به اختیار من بنده
تا خرمن فتنها همی سوزی
ای روز مخالفانت شب گشته
می خور به مراد خود شبانروزی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
باز آمده در ضمان بهروزی
بر لالهٔ رمح و سبزهٔ خنجر
در باغ مصاف کرده نوروزی
چون تیر نهاده کار عالم را
یک ساعت در کمان تو گوزی
تو ناصر دینی و ازین معنی
یزدان همه نصرتت کند روزی
در حمله درندهای و دوزنده
صف میدری و جگر همی دوزی
پروانه سمندر ظفر باشد
چون مشعلهٔ سنان بیفروزی
فرزین بنهی به طرح رستم را
آنجا که به لعب اسب کینتوزی
صد شه به پیاده پی براندازد
آنرا که تو بازیی بیاموزی
میساز به اختیار من بنده
تا خرمن فتنها همی سوزی
ای روز مخالفانت شب گشته
می خور به مراد خود شبانروزی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۵ - در مدح سلطان اعظم سنجربن ملکشاه
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.