۳۵۷ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۵۸ - در تعریف قصر و عمارتی که ناصرالدین در باغ ساخته بود

ای نمودار سپهر لاجورد
گشته ایمن چون سپهر از گرم و سرد

هم سپهر از رفعت سقفت خجل
هم بهشت از غیرت صحنت به درد

اشک این چون آب شنگرف تو سرخ
روی آن چون رنگ زرنیخ تو زرد

آسمان چون لاجوردت حل شده
در سرشک از غبن سنگ لاجورد

ساکنی ورنه چه مابین است و فرق
از تو تا این گنبد گیتی‌نورد

جنتی در خاصیت زان چون ملک
وحش و طیرت فارغند از خواب و خورد

رستنی‌های تو بی‌سعی نما
جمله با برگ تمام از شاخ و نرد

بلبلت را نیست استعداد نطق
ورنه دایم باشدی در ورد ورد

باز و کبکت بی‌تحرک در شتاب
پیل و گرگت بی‌عداوت در نبرد

پرده و آهنگ مطرب را صدات
کرده ترکیب از طریق عکس و طرد

آسمانی و آفتابت صاحبست
آفتابی کاسمانی چون تو کرد

آفتابی کاسمان ساکن شود
گر نفاذ امر او گوید مگرد

آفتابی کز کسوف حادثات
دامن جاهش نپذرفتست گرد

گفته رایش در شب معراج جاه
آفتاب و ماه را کز راه برد

دست رادش کرده در اطلاق رزق
ممتلی مر آز را از پیش خورد

فاضل روزی به عقبی هم برد
هرکرا آن دست باشد پایمرد

تا نباشد آسمان ار دور دور
تا نگردد آفتاب از نور فرد

باد همچون آسمان و آفتاب
در نظام کل وجودش ناگزرد

گشته گرد مرکز تدبیر او
گاه تدبیر آسمان تیز گرد

بوده در نرد فرح نقشش به کام
تا فرح تاریخ این نقشست و نرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در مدح ملک معظم پیروزشاه
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹ - در مدح سلطان سنجر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.