۳۴۰ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - در مدح خاقان اعظم کمال‌الدین

ای از رخت فکنده سپر ماه و آفتاب
طعنه زده جمال تو بر ماه و آفتاب

آنجا که راستیست ندارند در جمال
پیش رخ تو هیچ خطر ماه و آفتاب

بندند گر دهی تو اجازت چو بندگان
در خدمت رخ تو کمر ماه و آفتاب

از موی تو ربوده نشان مشک و غالیه
وز روی تو گرفته اثر ماه و آفتاب

از ماه و آفتاب بهی تو که نیستند
با دو عقیق همچو شکر ماه و آفتاب

در صف نیکوان به مقام مفاخرت
خواهند از رخ تو نظر ماه و آفتاب

باشند با جمال تو حاضر به وقت لهو
در بزم شهریار بشر ماه و آفتاب

خاقان کمال دولت و دین آنکه بر فلک
از سهم او کنند حذر ماه و آفتاب

محمود صفدری که ز لطف و ز عنف او
گیرند بار نفع و ضرر ماه و آفتاب

بر خصم او کشیده سنان چرخ و روزگار
در پیش او گرفته سپر ماه و آفتاب

بفزود عز و دولت او ملک و جاه را
چونان که لون و طعم ثمر ماه و آفتاب

از شخص او نگشته جدا جاه و مفخرت
وز حکم او نکرده گذر ماه و آفتاب

بنموده در ولی و عدو و خلقش آن اثر
کاندر قصب نموده گهر ماه و آفتاب

آفاق را جمال ز جاه و جلال اوست
جاه و جمال اوست مگر ماه و آفتاب

شاها نهند اگر تو اشارت کنی به فخر
بر خاک بارگاه تو سر ماه و آفتاب

تو ماه و آفتابی اگر در جبلت‌اند
محض سخا و عین هنر ماه و آفتاب

بی‌عزم و بی‌لقای تو در سرعت و ضیاء
ننهاده گام و نا زده بر ماه و آفتاب

اندر ظلال موکب میمون عزم تو
دارند شغل و پیشه سفر ماه و آفتاب

بر قمع دشمنان تو هر لحظه می‌کشند
لشکر به جایگاه دگر ماه و آفتاب

از کنج سعد هر شب و هر روز نزد تو
آرند تحفه فتح و ظفر ماه و آفتاب

تا مانده‌اند سخرهٔ فرمان ایزدی
در قبضهٔ قضا و قدر ماه و آفتاب

بادا نگون لوای بقای عدوی تو
چونان که در میان شمر ماه و آفتاب

از روی و رای تست شب و روز بر فلک
دیده بها و یافته فر ماه و آفتاب

از طارم سپهر به چشم مناصحت
در دولت تو کرده نظر ماه و آفتاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - در مدح ابوالمعالی مجدالدین بن احمد
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در مدح خاقان اعظم عمادالدین پیروزشاه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.