۳۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۷

نام وصل اندر زبانی افکنی
تا دلم را در گمانی افکنی

راست چون جان بر میان بندد دلم
خویشتن را بر کرانی افکنی

از جهان آن دوست داری کاتشی
هر زمان اندر جهانی افکنی

چشمت اندر تیر بارانش افکند
زلف چون در حلق جانی افکنی

چون قرین شادیی خواهم شدن
بر سپهر غم قرانی افکنی

گر کنم در عمر دندانی سپید
در نواله‌ام استخوانی افکنی

پادشاهی در نکویی چت زیان
گر نظر بر پاسبانی افکنی

طالعی داری که خورشیدی شود
سایه گر بر آسمانی افکنی

هجر را گویی که کار انوری
بوک با نام و نشانی افکنی

با سروکاری چنینش درخورست
اینکه در پای چنانی افکنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.