۳۵۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۳

ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری

چون دوستان یکدل دل پیش تو نهادم
بسته به دوستی دل بنموده دوستداری

گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
بر طمع دلستانی ماندم به دل‌سپاری

کی باشد این بخیلی با وی به دادن دل
کی باشد از لبانش یکباره سازواری

گوید همی چه نالی یاری چو من نداری
یاریست آنکه ندهد هرگز به بوسه یاری

دشمن همی ز دشمن یک روز داد یابد
من زو همی نیابم بوسی به صبر و زاری

جز صبر و بردباری رویی همی نبینم
چون عاشقم چه چاره جز صبر و بردباری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.