۲۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۳

ترک من ای من سگ هندوی تو
دورم از روی تو دور از روی تو

بر لب و چشمت نهادم دین و دل
هر دو بر طاق خم ابروی تو

من به گردت کی رسم چون باد را
آب رویت پی کند در کوی تو

گویی از من بگذران می‌نگزرد
این کمان را هم تو و بازوی تو

نیست یک نیرنگ تو بی‌بوی خون
گر مرا رنگیست در پهلوی تو

روز را رویت به سیلی خواست زد
گرنه دستی برنهادی موی تو

زلف مرزنگوش را دور قبول
با سری شد با سر گیسوی تو

ماهی از خوبی خطا گفتم نه‌ای
پوست سوی اوست مغز از سوی تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.