۳۵۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۷

شرم دار آخر جفا چندین مکن
قصد آزار من مسکین مکن

پایی از غم در رکاب آورده‌ام
بیش از این اسب جفا را زین مکن

در غم ماه گریبانت مرا
هر شبی دامن پر از پروین مکن

چند گویی یار دیگر می‌کنم
هرچه خواهی کن ولیکن این مکن

بوسه‌ای خواهم طمع در جان کنی
نقد کردم گیر و هان و هین مکن

چون سبک‌روحی گران کابین مباش
جان شیرین ناز ناشیرین مکن

عشق را گویی فلان را خون بریز
عشق را خون ریختن تلقین مکن

ای پسر عید ترا قربان بسی است
انوری را از میان تعیین مکن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.