۳۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۵

نو به نو هر روز باری می‌کشم
بار نبود چون ز یاری می‌کشم

ناشکفته زو گلی هرگز مرا
هر زمان زو رنج خاری می‌کشم

گر بلایش می‌کشم عیبم مکن
کین بلا آخر به کاری می‌کشم

زحمت سرمای سرد از ماه دی
بر امید نوبهاری می‌کشم

عشق هر دم در میانم می‌کشد
گرچه خود را بر کناری می‌کشم

کار من روزی شود همچون نگار
کاین غم از بهر نگاری می‌کشم

فخر وقت خویشتن دانم همی
اینکه از خصمانش عاری می‌کشم

بار او نتوان کشید از هجر و وصل
پس مرا این بس که باری می‌کشم

تو مرا گویی کشیدی درد و غم
من چه می‌گویم که آری می‌کشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.