۳۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۸

گر عزیزم بر تو گر خوارم
چه کنم دوستت همی دارم

بر دلم گو غمت جهان بفروش
با چنین صد غمت خریدارم

سایه بر کار من نمی‌فکنی
این چنین نور کی دهد کارم

هیچ گل ناشکفته از وصلت
هجر تا کی نهد به جان خارم

گویمت جان من بیازاری
ور تو جانم بری نیازارم

خویشتن را بدین میار چو من
خویشتن را بدان نمی‌آرم

گویی ار جز خدای دارم و تو
انوری از خدای بیزارم

هم تو دانی که این چه دستانست
رو که شیرین همی کنی کارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.