۲۹۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۷

آخر در زهد و توبه دربستم
وز بند قبول آن و این رستم

بر پردهٔ چنگ پرده بدریدم
وز بادهٔ ناب توبه بشکستم

با آن بت کم‌زن مقامر دل
در کنج قمارخانه بنشستم

چون نوبت حسن پنج کرد آن بت
زنار چهارگانه بربستم

از رخصت عشق رخنه‌ای جستم
وز عادت مادر و پدر جستم

چون پای بلا به جور بگشادم
بی‌باده مباد یک نفس دستم

در بتکده گاه موئمن گبرم
در مصطبه گاه عاقل مستم

دستم ز زبان خصم کوته شد
کامروز چنان که گویدم هستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.