۲۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۶

کس نداند کز غمت چون سوختم
خویشتن در چه بلا اندوختم

دیدنی دیدم از آن رخسار تو
جان بدان یک دیدنت بفروختم

برکشیدم جامهٔ شادی ز تن
وز بلا دلقی کنون نو دوختم

هرچه دانش بود گم کردم همه
در فراقت زرگری آموختم

زر براندودم برین رخسار سیم
آتش اندر کورهٔ دل سوختم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.