۲۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۵

باز دوش آن صنم باده‌فروش
شهری از ولوله آورد به جوش

صبحدم بود که می‌شد به وثاق
چون پرندوش نه بیهش نه به هوش

دست برکرده به شوخی از جیب
چادر افکنده ز شنگی بر دوش

دامن از خواب کشان در نرگس
دام دلها زده از مرزنگوش

لاله‌اش از آتش می پروین پاش
زهره‌اش از باد سحر سنبل‌پوش

پیشکارش قدح باده به دست
او یکی چنگ خوش اندر آغوش

راهوی کرده بعمدا پرده
تا بود پرده درو پرده نیوش

طلع الصبح علی اسعد فال
آن کش فتنه‌کش آفت‌کوش

بم سه تا در عمل آورده چنانک
میر عالم نشنیدست به گوش

قول این صوت چنان مطرب او
وای اگر شهر برآشفتی دوش

ای بسا شربت خون کز غم اوی
دوش گشتست بر آوازش نوش

روستایی بچه‌ای شهر بسوخت
کس در این فتنه نباشد خاموش

گر شبی دیگر از این جنس کند
درگه میر خراسان و خروش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.