۲۹۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۰

قیامت می‌کنی ای کافر امروز
ندانم تا چه داری در سر امروز

به طعنه زهر پاشیدی همی دی
به خنده می‌فشانی شکر امروز

دو هاروت تو کردی بود جان بر
دو یاقوت تو شد جان‌پرور امروز

لبت تا دست گیرد عاشقان را
برون آمد به دستی دیگر امروز

تویی سلطان بت‌رویان که در حسن
ندارد چون تو سلطان سنجر امروز

به حق آنکه داد ای بت جمالت
به حال بنده یک‌دم بنگر امروز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.